.... مولای من آقای لحظه های تنهایی و بی کسی ام ، اکنون که با قلبی آکنده از امید سوی تو می آیم امید ان دارم که سنگینی این کوله پر از غم و نامردی زمانه را از شانه های ناتوانم برداری.
مولای من آقای لحظه های تنهایی و بی کسیم این من ناتوان از رنج های روزگار سخت به تنگ آمده ام همدم و همرازی مهربانتر و بزرگتر از تو در این جهان فانی نمی یابم .....
آقای تمام لحظه های زندگیم من مسافر خستگی ناپذیر جاده هایی ام که انتهایش تو باشی این جاده های به تو رسیدن بی راهه می شوند اگر تو نباشی ..........
اما غروب جمعه؛
همیشه غروب جمعه دلگیره ، همیشه!!!
دلت واسه تموم دوست داشتن هات تنگ می شه و می گیره......بغض می کنی اما متفاوت با بقیه روزها،این غم ماورائیِ.......جمعه ها مخصوص امام زمانِ ............از اینکه یه جمعه ی دیگه هم گذشت و مهدی فاطمه نیامد،دلخوری.........
از اینکه یه هفته ی دیگه باید منتظر منتقم خون حسین باشی که با ذوالفقار علی پا به دنیای
ما بذاره و ممکنه تو نباشی ،دلتنگی........
اشکات تموم پهنای صورتت رو می پوشونه و هیچی جز دعای سمات آرومت نمی کنه......
بِسم الله الرَحمن ِالرَحیم که می گی و شروع که می کنی به خواندن خدا به تموم اسم های اعظمش،انگار نه دلتنگی،نه دلگیری.......فقط منتظری.......
منتظر آهنگ خوشِ صدای همونی که یه دنیا سراغ عدالتش رو می گیرند ......
و خوشحالی که منتظر یه حادثه ی پر از عشق و معرفتی،تصور اومدن یه منجی تموم غم هات رو از دلت پاک می کنه ...........
دوست خوب من،
اگه دلت توی غروب های جمعه شکست،اگه دلتنگ شدی ، اگه دعای سمات خوندی و یه حال خوب گرفتی،واسه امام زمانمون و تموم دوستداراش و تمومی دل شکسته های عالم دعا کن...... دعا کن که زودتر بیاد تا تموم بشه همه ی دلتنگی هامون و به سر بیات تموم غصه های کوچیک و بزرگمون........